اگر بنا باشد سیاستمداران را به دستههای مختلف تقسیم کنیم، بیشک نام احمد قوامالسلطنه و هاشمی رفسنجانی در یک طیف قرار خواهد گرفت. دو سیاستمدرای که بارها تا آستانه حذف کامل از فضای سیاسی کشور پیش رفتند، اما هر بار به واسطه نبوغ ذاتی خود و به یمن فضای غبار آلود سیاست ایران، ققنوسوار برخاستند […]
اگر بنا باشد سیاستمداران را به دستههای مختلف تقسیم کنیم، بیشک نام احمد قوامالسلطنه و هاشمی رفسنجانی در یک طیف قرار خواهد گرفت. دو سیاستمدرای که بارها تا آستانه حذف کامل از فضای سیاسی کشور پیش رفتند، اما هر بار به واسطه نبوغ ذاتی خود و به یمن فضای غبار آلود سیاست ایران، ققنوسوار برخاستند و به حیات سیاسی خود ادامه دادند.
بنا نیست که در این نوشتار به قوام بپردازیم، و نیز بنا نیست که به مناسبت نزدیک شدن به سالروز فوت آیتالله هاشمی رفسنجانی، یادی کنیم از کارها و اعمال مثبت و خدمات آن مرحوم، اما یکی از نقاط تقریباً خالی بررسی حیات و آیتالله هاشمی، یک بررسی و نقد منصفانه نسبت به کارنامه سیاستورزی ایشان است. از ابتدای دهه هفتاد تا کنون، شخصیت هاشمی همواره محل منازعه دو دسته از نیروها قرار داشته: گروه اول منتقدان تند و تیز هاشمی و گروه دوم مدافعان سفت و سخت وی. در حقیقت چنان شمشیر مخالفان هاشمی تیز و برّان بوده که حامیان وی تمام قد وارد عمل شدهاند و هر دو گروه با افراط و تفریط خود، اجازه ظهور و بروز یک نقد منصفانه و یک بررسی همهجانبهنگر را به دیگران ندادهاند، و قلم به دستان چارهای جز افتادن در دام افراط و چاه تفریط نداشتند.
از میان بسیاری از شاخصهای گفتمانی مطروحه توسط مرحوم آیتالله هاشمی، یکی از آنها همچنان در فضای سیاسی ایران زنده مانده که از قضا دولت تدبیر و امید نیز خود را منادی و مدافع همین تئوری میداند. کلیدواژه “اعتدال” که در دوران ریاستجمهوری حسن روحانی به طرز اغراقآمیزی در سیاست ایران طرح شده، و نیز رئیسجمهور منتخب آن را وام گرفته از مکتب مرحوم هاشمی میداند، در بادی امر به معنای میانهروی و پرهیز از افتادن در افراطگرایی چپ و راست است.
اما به راستی آیتالله هاشمی تا چه اندازه به همین تعریف پایبند بود؟ هاشمی تا پیش از انقلاب یک روحانی جوان، باهوش و فوقالعاده رادیکال بود که از کمک مالی به گروههای مسلح نیز فروگذار نمیکرد، و تمامی تلاش خود را به کار میبست تا با مبارزه همهجانبه علیه رژیم پهلوی، موجبات سقوط آن را فراهم کند. هاشمی پس از انقلاب اما از همان ابتدا در همه ارکان و مراکز مهم تصمیمگیری نظام نوپای جمهوری اسلامی حضور داشت. رفتار هاشمی در برخورد با دولت موقت و شخص مهندس بازرگان و نیز در ماجرای عدم کفایت و عزل بنیصدر، به هیچ عنوان اعتدالی نبود. چه آنکه بنا بر نقل قولهای متنوع از عناصر فعال آن زمان صحنه سیاست ایران، هاشمی یکی از طراحان و مردان پشت پرده همه افراط و تفریطهای دهه اول انقلاب بوده است.
در دوران پر تنش نخستوزیری میرحسین موسوی و اختلافات او با رئیسجمهور نیز، این هاشمی رفسنجانی بود که تحت عنوان بالانسر قدرت، سعی داشت بیشترین منافع را برای تفکر متبوع خود، که همانا استحکام پایههای قدرت نظام تازه تاسیس بود، کسب کند. تا زمان رحلت امام خمینی(ره) و تغییر جایگاه هاشمی از قوه مقننه به قوه مجریه، وی همواره اولویت اول خود را حفظ و تثبیت نظام قرار داد و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.
اما هاشمی موازنهگر دهه شصت، در دهه هفتاد به صورت علنی وارد منازعات سیاسی شد و از قضا نه در راستای بالانس کردن قدرت هر دو جناح، که از برای تخریب یکی و ارتقاء دیگری تلاش کرد. فاصله گرفتن از چپهای خط امام، همزمان با دوری از نگاههای عدالتمحور و اجرای سیاستهای تعدیل اقتصادی از یکسو، و همسویی با عملکرد شورای نگهبان در تثبیت نظارت استصوابی و خوانشی جدید از قانون انتخابات، از سوی دیگر، در کنار سکوت و همراهی با حذف افراد
همین جریان به تیغ تیز استصواب شورای نگهبان، جملگی از دلایل عمده فاصله گرفتن هاشمی از جریان چپ و کمک به قدرتگیری جریان راست بود. در این ایام هاشمی ابایی نداشت که در تریبونها و سخنرانیها نیز چپها را با الفاظی همچون “تندرو” بنوازد. هاشمی خوشحال از ایجاد یک بلوک جدید کارگزاران تکنوکرات، به راحتی کابینه خود را از حضور سلایق مختلف محروم کرد و با اتکا به قدرتی که در نظر وی لایزال مینمود، از هیچ کوششی برای حذف جریان خط امام فروگذار نکرد و از نظرش، همین که این جناح که در دهه شصت قدرت را در ید اختیار خود داشت، حالا یک حیات نباتی هم داشته برایش کافیست.
شیف عملکردی هاشمی از جناح راست به چپ، با ظهور و بروز گفتمان جدیدی بوقوع پیوست. هاشمی در حالیکه در دوران اصلاحات یکی از موانع جدی پیشبرد پروژههای اصلاحطلبانه در جایگاه ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام بود، در دوران ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، به شدت احساس حذف شدگی پیدا کرد و تلاش کرد با یاری گرفتن از چپهای سابق و اصلاحطلبان فعلی، جریانی را مهار کند که به پشتوانه قدرت نظامی، اگر بتواند، صندوق رای را هم حذف خواهد کرد. پس حالا پروژه هاشمی پروژه حفظ مردم در ساختار تصمیمگیریها بود. هر چند هاشمی ضربات سنگینی را در دوران احمدینژاد تحمل کرد، اما بر اثر همین تخریبها و ضربهها، در خرداد ۹۲ ققنوسوار سر بر آورد و با همان هنر سیاستورزی ذاتیاش، جریان انتخابات را به نحوی هدایت و مدیریت کرد که خروجیاش، یکی از دست پروردههای اصلیاش شد.
حسن روحانی از یک بابت به شدت به هاشمی رفسنجانی پسا دهه شصت نزدیک است. اعتدال مدنظر او نیز مانند اعتدال منظر هاشمی است. نه اعتدال به عنوان یک منش که اعتدال به عنوان یک تاکتیک، نه اعتدال به عنوان نوعی افراطگریزی که اعتدال به معنی بازی کردن در میانه دو طیف و بازی گرفتن و بازی کردن با هر دو جریان. اعتدال به معنای قتلگاه سیاست و فضا دادن به تکنوکراتهایی که نه از بابت یک پشتوانه فکری، که از بابت یک بیپرنسیبی جدی و نوعی از نان به نرخ روز خوردن، خود را معتدل میدانند. هرچند روحانی به هنرمندی هاشمی نیست و نمیتواند و نخواهد توانست تا همچون هاشمی در میانه دو طیف بازی کند.
این کپیبرداری ناشیانه از مرحوم هاشمی، دیگر از مد افتاده، چرا که نسل سیاستمداران دستخوش تغییر شده و همچنین همنسلان روحانی نیز تغییرات شگرفی را در جهانبینی سیاسی خود ایجاد کردهاند. این تغییرات در حقیقت تابعیست از تغییرات بدنه جامعه و مردمی که دیگر نمیخواهند خود را ملعبه دست سیاستمداران مثلا میانهرویی بدانند که به بهانه میانهروی، بسیاری از مطالبات و بدیهیات را نادیده بگیرند و برای منافع مدیران قلیل و بیکفایت و بیپرنسیب خود، منافع بخش بزرگی از جامعه را نادیده بگیرند. مردم اینک سیاستمدارانی را میخواهند که پیش از انتخاب شدن، تکلیف سیاسی و فکری و اقتصادی خود را با آنها مشخص کنند.
بیشک هاشمی رفسنجانی در سالهای پایانی حیات خود دریافته بود که مسیر ماندگاری در تاریخ، از کانال مردم میگذرد و از این حیث تغییرات جالب و قابل تقدیری را در مشی و منش سیاسی خود پدید آورد، اما گویا شاگردش، اصرار به طی کردن راهی دارد که سلف مرحومش آن را رفته و از آن پشیمان شده بود. اما نکتهای که بسیار مهم مینماید این است که دوران اعتدالگرایی لفظی و “بندبازی” تمام شده و سیاستمدارانی از این دست باید طرحی نو دراندازند، همانطور که هاشمی نیز این کار را کرد.
یک ویژگی قابل تقدیر از مرحوم هاشمی که در کمتر سیاستمدار ایرانی یافت میشود این بود که وی هیچ ابایی نداشت که خود را در معرض رای مردم قرار دهد و این را با حضور در انتخاباتهای متعدد و حتی ناکامی در آنها به اثبات رساند و یادآور این بیت بود:
خنک آن قماربازی، که بباخت هرچه بودش
بنماند هیچش الا، هوس قمار دیگر
- نویسنده : مازیار بالائی، عضو شورای مركزی حزب اعتماد ملی
- منبع خبر : هفته نامه صدا
Tuesday, 9 March , 2021